تاریخ حمله اعراب به ایران (از سال 642 تا 821)

نقشه حمله اعراب به ایران
آشنایی با تاریخ حمله اعراب به ایران
نقشه حمله اعراب به ایران
آشنایی با تاریخ حمله اعراب به ایران
محتوای این صفحه: نمایش

حمله‌ اعراب به ایران منجر به شکست ارتش ساسانیان شد و ایرانی‌ها نابودی کشورشان را در ابعادی گسترده تجربه کردند. پس از این حمله، تاریخ ایران وارد مرحله‌ی جدیدی شد. بهره‌نبردن از الگوها و تجربه‌‌هایی موفق حکومتی از یک سو و نداشتن نیت خیر و برنامه‌ی مشخص برای مملکت‌داری از سوی دیگر، سرنوشت شومی را برای نیاکان ما رقم زد.

بسیاری می‌خواهند بدانند اعراب چند سال بر ایران حکومت کردند . پاسخ آن است که اعراب به‌مدت دو سده به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم در ایران حکم راندند. پس از آن، بیرون رانده شدند؛ اما شیوه‌ی کشورداری آن‌ها و باور دینی‌شان در ایران ریشه دوانده بود.

ﻧﻘﻄﻪ‌ی ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ، میانرودان بود. این منطقه در آن زمان جزو قلمروی ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ به شمار می‌رفت. اعراب مسلمان‌شده‌ی میانرودان ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻠﻄﻪ‏ی ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ؛ ازاین‌رو قیام کردند. ﺳﺮﮐﻮﺏ ﺍﯾﻦ ﻗﯿﺎﻡ ﺗﻮﺳﻂ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺴﺘﺮش درگیری و پیوستن مسلمانان بیشتر به صف جنگ علیه ساسانیان شد.

ابن خلدون درباره‌ی این ظفرمندان می‌نویسد: «ﺳﻨﮕﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻦ ﻋﻤﺎﺭﺕ ﺑﺮﻣﯽﮐﻨﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺯﯾﺮ ﺩﯾﮓ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﯾﺎ ﺁنکه ﺗﯿﺮ ﺳﻘﻒ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ‏ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺯﯾﺮ ﺧﯿﻤﻪ ﻧﺼﺐ ﮐﻨﻨﺪ.»

نبرد قادسیه

سراسر پادشاهی یزدگرد سوم به جنگ با اعراب گذشت. در زمان حکومت او بین ایرانی‏‌ها و عرب‌ها بارها درگیری رخ داد که در آخرین آن‌‏ها، رستم فرخ‌زاد از ایران در برابر سعدبن ابی وقاص عرب قرار گرفت و تا آخرین نفس جنگید و ناکام کشته شد.

رستم فرخ‌زاد از نابه‌سامانی اوضاع سپاه آگاه و مخالف جنگ بود. او به یزدگرد پیشنهاد کرد تا با عرب‏‌ها صلح کند؛ ولی یزدگرد نپذیرفت. رستم ناچار به نبرد رفت. با شکست سپاه، یزدگرد از تیسفون به ماد گریخت و آنجا به دست آسیابانی کشته شد.

این حمله در زمان حکومت عمر، دومین خلیفه‏‌ی مسلمانان اتفاق افتاد. وجود فساد در طبقات برتر جامعه، زوال ساختار اعتقادی آن‏‌ها، قوانین قومی و مسائل مالی باعث شد که ایرانی‏‌های طبقات اجتماعی پایین‌‏تر، دلیلی برای حمایت از حکومت موجود نداشته باشند. در آن زمان، آئین زرتشت بازیچه‌ی دست روحانیان و دربار شده بود و آنان با تحریف آموزه‌های زرتشت، دین را به وسیله‌ای برای افزایش قدرت پادشاهان و ستم بر مردم و ایجاد نظام طبقاتی ظالمانه و برقراری تبعیض تبدیل کرده بودند؛ آن‏‌گونه که هیچ روزنه‌ی امیدی برای بهبود وضع مردم عادی باقی نمانده بود و کسی را یارای پرسشگری در برابر این تقدس حیله‌گرانه نبود.

با وجود ناخشنودی مردم از ساسانیان، اعراب نتوانستند همه‌‏ی سرزمین‏‌های ایران را تصرف کنند.

حمله‏ اعراب به ایران انتقام‏‌جویانه بود؛ زیرا پادشاهان ایرانی اغلب قیام‌های آن‏‌ها را سرکوب کرده و آیین جدید آن‏‌ها را نپذیرفته بودند. هنوز خاطره‌ی شاپور ذوالاکتاف که شورش اعراب را منکوب کرده و به اسارتشان گرفته بود از حافظه‌ی قوم عرب پاک نشده بود.

در حمله‌ی‌ تلافی‏‌جویانه و سبوعانه‌ی اعراب به ایران، ستم بسیاری بر مردم رفت؛ چنان‏‌که عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب «دو قرن سکوت» می‌نویسد: «در برابر سیل هجوم تازیان، شهرها و قلعه‌های بسیاری ویران شد. خاندان‌ها و دودمان‏‌های زیادی بر باد رفت. نعمت‌‏ها و اموال توانگران را تاراج کردند و آن را انفال نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند.»

عرب‌ها کتاب‏‌ها و کتابخانه‌ها را سوزاندند و بر زبان فارسی کینه ورزیدند؛ چنان‏که فارسی را زبان اهل جهنم می‌نامیدند.

اعمال ددمنشانه‌ی اشغالگران و باج‌ستانان چنان تخم کینه را از همان ابتدا در دل ایرانیان کاشت که هر اعتراض و شورشی که در جهان اسلام رخ می‌داد، ایرانیان در آن حضور داشتند. عمر خطاب، خلیفه‌ی دوم مسلمانان نیز در سال 25 هجری قمری، به دست فردی ایرانی کشته شد.

بعد از حمله اعراب به ایران، زرتشتیان باید برای زندگی در سرزمین خود، ایران، مالیات پرداخت می‏‌کردند؛ چراکه دین خود را به دین اعراب تغییر نداده بودند. همچنین آن‏‌ها باید تعهد می‏‌دادند که در نقشه‏‌ها و تصمیم‏‌گیری‌‏های اعراب اشغالگر دخالت نکنند. البته ایرانیان طبقات اجتماعی بالاتر آمادگی بیشتری برای تغییر دین خود نشان دادند.

آن‏‌هایی که به‌‏صورت داوطلبانه اسلام را می‏‌پذیرفتند از پرداخت مالیات معاف می‌‏شدند؛ اما باز هم با اعراب مسلمان برابر در نظر گرفته نمی‏‌شدند. با ایرانیان مسلمان‏‌شده مانند برده‌‏های آزادشده رفتار می‌‏شد. آن‏‌ها علی‏‌رغم پذیرفتن دین اسلام نمی‌‏توانستند در میدان‏‌های جنگ برای این دین جدید، سوار بر اسب بجنگند یا اسلحه به دست گیرند. آن‏‌ها حق ازدواج با زنان عرب را نیز نداشتند.

ایرانی‌هایی که به‌‏مدت ۴۰۰ سال تحت‏‌حاکمیت زرتشتیان به حکومت دینی عادت داشتند، به‌‏مرور دین جدید را پذیرفتند و به حکومت جدید عادت کردند. آن دسته از ایرانیان که نمی‏‌خواستند به اسلام تغییر دین دهند و به خارجیان متجاوز مالیات بپردازند، باید از سرزمین مادری خود فرار می‏‌کردند. آن‏‌ها ایران را به مقصد «گجرات هند» ترک کردند و در آنجا جامعه‏‌ی جدیدی از زرتشتیان به‏‌نام «پارسیان هند» برپا کردند.

ایران بعد از حمله اعراب

بعد از ساسانیان، ایران سه گروه حاکم عرب به خود دید: خلفای راشدین، امویان و عباسیان. با کشته‏‌شدن حضرت علی(ع) در مسجد کوفه، حکومت جهان اسلام به ‏دست امویان افتاد. اموی‌ها به خوی عرب جاهلی گرایش داشتند. آن‏‌ها نژاد عرب را برتر از دیگران می‌دانستند.

در زمان امویان دیگر خبری از آن لشگر عرب‌‏های ساده و بیابان‏‌گرد نبود که تبلیغ‌ برابری و برادری انسان‏‌ها می‌کرد. امویان که در خواب هم در و دیوار زرین و سیمین کاخ‌‏های مدائن را ندیده بودند، حالا در جام زرین، خون‏‌دل ایرانیان را می‌نوشیدند و موالی خطابشان می‌کردند. آن‏‌ها حتی زبان ایرانیان را برنمی‌تافتند. چنین بود که در زمان حجاج ابن یوسف، صحبت به زبان فارسی در امور اداری ممنوع شد؛ هرچند همین جنگ‌طلبان وقتی نیاز به اداره‌ی امور پیدا کردند، ناچار از نظام دیوانی ساسانیان و اصطلاحات فارسی بهره بردند. نظام دیوانی ساسانی تا دویست سال به زبان فارسی در دربار خلفا کاربرد داشت.

از آن‌جایی‌که بعضی از ایرانیان به رفتار بد اعراب با کشور و همشهریان خود واکنش نشان دادند، ارتش اعراب با گسیل تعداد زیادی نیرو آن‌‏ها را سرکوب کرد. این سرکوب از دوران عمر آغاز شد و تا زمان معاویه ادامه داشت. معاویه نیز با همین هدف نیروهایی از دمشق به ایران فرستاد.

مهاجران عرب به‏‌صورت مداوم به سمنان و خراسان و سیستان می‏‌آمدند تا در این مناطق ساکن شوند. در حدود یک قرن، این مهاجرت‌‏ها به بخش‌‏های دیگر ایران نیز ادامه داشت و آن‌قدر ناخوشایند بود که گاهی ایرانیان شهرک‏‌ها و شهرهای خود را به‏‌دلیل حضور این مهاجران عرب ترک می‏‌کردند. اعراب سبک زندگی اولیه‏‌ی خود را در ایران حفظ کردند. به‏‌بیان دیگر، آن‌‏ها به‌‏عنوان گله‏‌دار و نگهبان جاده و راهزن به زندگی خود ادامه دادند. به‌‏ندرت پیش می‏‌آمد که کشاورزی کنند یا در قنات‏‌ها به فعالیت مشغول شوند.

ایران در دوره‌ی خلافت عباسی

اندکی از یک قرن گذشته بود که جنبش خراسانیان به رهبری ابومسلم خراسانی به وقوع پیوست و حکومت عباسیان را بر بنی‌‏امیه چیره کرد؛ هرچند بعدها، محبوبیت روزافزون ابومسلم در میان مردم باعث بیمناکی خلفای عباسی و کشتن وی شد.

عباسیان نام دودمان خود را از عموی پیامبر، عباس گرفته بودند و خود را به ایشان منتسب می‌دانستند.

از آن پس، ایرانیان در دستگاه خلافت عباسیان نفوذ کردند و به آن‌‏ها در اداره‌‏ی امور کشور کمک نمودند. آن‌ها شیوه‌های مدیریت ساسانیان را در دربار عباسیان به کار گرفتند. بسیاری از وزیران و سرداران سپاه ایرانی بودند.

از آغاز خلافت عباسیان، خلیفه‌زادگان باید کتاب «عهد اردشیر» را می‌آموختند. این کتاب، قانون اساسی دولت ساسانیان بود. در روایتی آمده است که وقتی معلم از مأمون پرسید به پسرش «الواثق‌بالله» چه بیاموزد، خلیفه گفت: «به او کلام خدای تعالی را بیاموز و او را وادار تا عهد اردشیر را بخواند.»

در این دوره، خلفای عباسی به‌تقلید ساسانیان از هنرمندان حمایت می‌کردند و به آن‏‌ها پاداش و صله می‌دادند. این امر باعث شد هنر در سرزمین‌های اشغالی توسط مسلمانان رونق یابد.

جنبش‌های ایرانی در برابر اشغالگران عرب

در ایران، چندین جنبش ملی‏‌گرایانه در برابر حمله اعراب پدیدار شد. در ادامه به برخی از این جنبش‌‏ها اشاره می‌کنیم:

نهضت شعوبیه

از اولین نهضت‌های نظام‌یافته‌ی ایرانیان علیه اعراب و امویان، خیزش تحصیل‌کردگان و دانشمندان ایرانی با نام «نهضت شعوبیه» بود.

این خیزش بیشتر بر پایه‌ی ادب و فرهنگ شکل گرفته بود و می‌‏توان آن را نهضتی ادبی خواند. اهالی شعوبیه بر اصل برادری و برابری همه‏‌ی انسان‌‏ها در اسلام تأکید می‌کردند. در آن زمان، نسل جدیدی از شاعران ایرانی شعرهایی به زبان عربی گفتند که مضمون آن‏‌ها برتری ایرانیان بر عرب‌ها بود. خاندان «یسار نسائی» در این کار شهره بودند. آن‏‌ها شعرهایی درباره‌ی عظمت ایرانیان و منش نیکشان می‌سرودند.

تلاش بنی‌امیه در خاموش‏‌کردن این نغمه‌های اعتراضی بی‌نتیجه بود. گویی ایرانیان بعد از سال‏‌ها بهت‌زدگی، حافظه‌ی تاریخی خود را بازیافته بودند.

جنبش ملی‏‌گرایی ابومسلم در برابر متجاوزان عرب

در استان خراسان ایران، ایرانیانی که تازه مسلمان شده بودند، به جنبش ضد حاکمان بنی‌‏امیه در دمشق پیوستند که رهبر آن سرداری ایرانی به‌‏نام «ابومسلم» بود. امویان چندین نیروی نظامی به بخش‌‏های مختلف ایران فرستادند تا کتاب‌‏ها را از بین ببرند و روشن‏‌فکران ایرانی را بکشند. دغدغه‏‌ی اصلی آن‏‌ها گسترش دین اسلام نبود؛ مسئله این بود که تازه‌‏مسلمان‌‏ها دیگر مجبور به پرداخت مالیات نمی‌شدند. این مالیات‏‌ها جزو دارایی‏‌های خلیفه به حساب می‌‏آمد، نه بودجه‏‌ی مسلمانان.

ابومسلم به همه‏‌ی ایرانیان مسلمان، زرتشتیان و ضدامویان عرب اجازه داد تا در جنبش او شرکت کنند. آن دسته از خلفای عباسی که مخالف امویان بودند نیز از جنبش ابومسلم حمایت کردند.

جنبش ابومسلم از فرارود (ماوراءالنهر) آغاز شد و تا سوریه پیش رفت. ارتش ابومسلم، دمشق و دیگر شهرهای سوریه را فتح کرد و خشم خود علیه امویان را در آنجا فروریخت. خلیفه‏‌ی اموی کشته شد و ساختار حکومت آن‏‌ها فروپاشید.

عباسیان از ابومسلم برای پایه‌‏ریزی قدرت خود در کوفه استفاده کردند؛ ولی بعدها علیه ابومسلم نقشه کشیدند. او را دعوت کردند و به او قول امتیازهای فراوانی دادند؛ اما در عوض او را به قتل رساندند. جنبش ابومسلم «جنبش سیاه جامگان» نام داشت. او برای مدتی طولانی مایه‏‌ی افتخار بسیاری از افراد هم‏‌منطقه‌‏ای خود بود.

جنبش ملی‏‌گرایی سنباد در برابر متجاوزان عرب

رفتار خبیثانه‏‌ی عباسیان نسبت به ابومسلم، به‌‏سرعت خشم مخالفان مسلح را برانگیخت. اولین جنبش بزرگ، دو ماه پس از مرگ ابومسلم و توسط فردی زرتشتی به‌‏نام «سنباد» آغاز شد. اکثر انقلابی‌‏ها، زرتشتی و مزدایی بودند.

به‌‏تدریج، ارتشی ۱۰۰هزار نفری از انقلابی‌‏ها شکل گرفت. این خطری جدی برای حاکمان عباسی در خراسان به حساب می‌‏آمد. در ابتدا، ماهیت این جنبش علیه‏ حمله اعراب به ایران بود؛ اما بعدها شکل ضددین به خود گرفت. این مخالفان حدفاصل شهرهای ری و ساوه در برابر ارتش عباسی شکست خوردند؛ اما بنیان حکومت خلیفه را به لرزه درآوردند. این جنبش، «سپید جامگان» نام گرفت. بعدها جنبش سپید جامگان در ماوراءالنهر ادامه پیدا کرد.

جنبش ملی‏‌گرایی استاد سیس در برابر متجاوزان عرب

«استاد سیس» انقلابی‌ای قوی و پیرو دین زرتشت و به‏‌گفته‌‏ی پیروانش، فردی خردمند بود. او جنبش خود علیه عباسیان را از بادغیس، افغانستان امروزی، هرات و سیستان آغاز کرد. ماهیت جنبش او ضدخلیفه و ضدعرب و حتی ضداسلام بود. گفته می‌‏شود که ۳۰۰هزار نفر او را حمایت می‏‌کردند.

استاد سیس بعد از چند پیروزی کوچک و هنگامی دستگیر شد که سیستم حکومت خلیفه‏‌ی عباسی را نگران کرد. برخی از نیروهای او به اسارت گرفته شدند و همه‏‌ی ساکنان قلعه‌‏ی او که متهم به ارتداد شده بودند، به‌‏سرعت کشته شدند. این جنبش حتی از نام ابومسلم نیز برای جذب حامیان بیشتر استفاده نکرد.

جنبش المقنع در برابر متجاوزان عرب

۲۰ سال پس از حمله اعراب به ایران و کشته‌شدن ابومسلم، المقنع چندین نفر را تحت‌‏نام خود جمع کرد. جنبش «المقنع» که ابومسلم را شهید می‏‌دانست، از خراسان و ماوراءالنهر آغاز شد و زرتشتیان، مزداییان و برخی اعراب و ترک‏‌های ناراضی را به خود جلب کرد. المقنع با پوشیدن نقابی سبز یا طلایی، این انقلاب را رهبری می‏‌کرد؛ به همین دلیل «پیامبر نقاب‏دار» نام گرفت.

او با زنده‏‌کردن برخی از باورهای پیش از اسلام سعی کرد عشق و علاقه‏‌ی بسیاری از پیروان خود را جلب کند. این جنبش، «سپید جامگان» نیز نام گرفت. آن‌‏ها در طول مبارزه‏‌ی خود با عباسیان پیروزی‏‌ها و شکست‌‏های متعددی را تجربه کردند. آن‏‌ها مخالفان و مسلمانان را کشتند؛ همچنین برای انتقام‏‌گرفتن، خانه‏‌های اعراب و نیز مساجد را نابود کردند.

خلیفه‏‌ی عباسی تلاش‌‏های بسیاری کرد تا جنبش المقنع را سرکوب کند و افراد بسیاری را برای انجام این کار گسیل کرد. درنهایت موفق شد قلعه‏‌ی المقنع را تصرف کند و بسیاری از پیروان او را بکشد یا دستگیر کند. پایان این انقلاب بسیار رمزآلود است. برخی بر این باورند که المقنع با پریدن در آتش خودکشی کرد و برخی نیز معتقدند که او ناپدید شده است. دین او تا زمان ظهور قدرت مغول‏‌ها در خراسان ادامه داشت و برخی منتظر بازگشت او بودند.

جنبش ملی‏‌گرایی بابک در برابر متجاوزان عرب

بعد از حمله اعراب به ایران، باور مزدکی در میان روستاییان به‏‌عنوان اعتقادی صلح‌‏جو ادامه داشت. به‌‏مرور و در نتیجه‏‌ی حمله اعراب به ایران، این باور به مقاومت شورشی مسلحانه‏‌ای تبدیل شد. در زمان حکومت «جاویدان ابن صالح»، این باور به قیام و جنبشی مردمی از سوی مقاومتی مخفی تبدیل شد. کردها و لرها نقش عمده‌‏ای در گسترش این جنبش در شمال شرقی ایران داشتند. بعدها این جنبش به‏ دست بابک افتاد. انقلاب بابک علیه اعراب متجاوز، ماهیتی ضدخلیفه و ضدعرب داشت.

پیروان بابک «سرخ علمان» یا «سرخ جامگان» نامیده می‏‌شدند.

مقاومت و شورش مسلحانه‏‌ی بابک خیلی زود به کابوسی مرگ‏‌بار برای خلفای عباسی تبدیل شد. آن‏‌ها بسیاری را برای کشتن بابک فرستادند؛ اما همه در تلاش خود ناموفق بودند.

درنهایت پس از ۲۴ سال، ایرانی تازه ‏مسلمان ‏شده‌‏ای به‏‌نام افشین مأموریت پیدا کرد تا بابک را از دژ خود بیرون بیاورد. خلیفه او را به ارتشی بزرگ و مسلح مجهز کرده بود؛ ولی همه‌‏ی تلاش‏‌های او برای شکست دژ بیهوده شد.

افشین برای بابک پیام فرستاد و به او قول داد که کمک می‏‌کند باورهای گذشتگان حفظ و منتشر شود. به این طریق، برای بیرون‌‏آوردن بابک از دژ برنامه‌‏ریزی کرد و درنهایت بابک را دستگیر نمود و او را به سامرا، نزد معتصم خلیفه‌ی عباسی فرستاد. در زندان خلیفه‌ی عباسی به‏‌طرز ناجوانمردانه‌ای به او اهانت شد و بعد از مثله‏‌شدن به قتل رسید.

خواجه نظام‌الملک توسی در سیاست‌نامه می‌نویسد: «چون یک دستش بریدند، دست دیگر در خون خود زد و بر روی مالید و همه روی خود سرخ کرد. معتصم گفت: این چه عمل است؟ گفت: شما هر دو دست و پای مرا خواهید برید. چون خون از روی روَد، زرد باشد. من روی خویش از خون خود سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شود، نگویند که رویش از بیم زرد شد.»

این چنین بود که مرگی دلاورانه در راه آزادی و میهن، سرنوشت بابک شد.

جنبش ملی‌‏گرایی مازیار در برابر متجاوزان عرب

مازیار شاهزاده‏ای در جنوب دریای کاسپین یعنی طبرستان بود که در برابر نظام خلیفه‌‏ای شورش کرد. حکومت خلیفه‌‏ای او را به‌‏دلیل زرتشتی‌‏بودن مرتد نامیده بود. پیروان او عمدتاً از میان روستاییان بودند و با اعراب و فئودال‏‌ها مخالفت می‌کرد. این جنبش به نوعی از جنبش مزداییان تبدیل شد و پیروان مازیار «سرخ جامگان» نامیده شدند. ماهیت جنبش او علیه حمله اعراب به ایران و در اصل، ضدعرب و ضدخلیفه و ضداسلام بود.

اوایل جنبش، زندگی مسلمانان و بعدها بنای مساجد به‌‏طور چشمگیری در خطر بود. در نتیجه‌‏ی حملات نظامیان خلیفه به منطقه، مازیار دستگیر شد و به سامرا، در نزدیکی بغداد فرستاده شد. به او اهانت ورزیدند و مجرم به ارتداد، در بغداد اعدام شد.

لازم به ذکر است که افشین در ابتدا به‌‏دلیل کمک و همکاری در دستگیری بابک تحسین شد؛ اما درنهایت، به تحریک مازیار علیه نظام خلیفه محکوم گردید. درنتیجه او را نیز به سامرا فرستادند تا محاکمه شود. در آنجا اعراب متوجه شدند که افشین اسلام را باور ندارد و نسبت به اعراب حس دشمنی دارد. عرب‌ها فهمیدند که او تصمیم داشته است خلیفه را در بغداد به قتل برساند. به این دلایل افشین نیز به‌حکم ارتداد به دار آویخته شد.

نتیجه‏‌ی جنبش‌‏های ایرانیان در برابر حمله اعراب به ایران

افزون بر قیام‌‏های پیشین علیه نظام خلیفه‌‏ای که در بغداد حاکمیت داشت، سرکوب بابک و مازیار و افشین به قدرت خلفا افزود. این سه انقلابی که خود را به ساسانیان نسبت می‏‌دادند و از جانشینان آنان می‏‌دانستند، بیش از دیگران در برابر حمله اعراب به ایران مقاومت کردند. علی‌رغم شکست، همه‌‏ی این جنبش‏‌ها باعث شدند که در دل‌‏های مردم سراسر امپراتوری ازهم‌‏پاشیده‌‏ی ساسانیان، احساسات ضدعرب به پا شود. همچنین در اثر این جنبش‌‏ها بود که طبرستان به مرکز جنبش ضدعباسی و تا حدی ضدعرب تبدیل گردید.

هیچ‏‌کدام از این جنبش‏‌ها و قیام‌‏های علیه حمله‌‏ی اعراب که تقریباً طی ۲۰۰ سال اتفاق افتادند، نتوانستند خلفا را از بین ببرند؛ اما سبب سلب نظارت و سلطنت مستقیم بغداد بر ایران شدند.

پرسش‌های متداول حمله اعراب به ایران

اگر پاسخ پرسش‌های خود را در موارد زیر پیدا نکردید، از طریق بخش دیدگاه‌های همین پست، سوال‌هایتان را با ما در میان بگذارید. ما در اولین فرصت به آن‌ها پاسخ خواهیم داد.

حمله اعراب به ایران در چه سالی بود؟

این حمله در سال ۶۳۳ میلادی و در زمان خلیفه دوم اعراب، عمربن‌خطاب، رخ داد.

مدت حمله اعراب به ایران تا فروپاشی دولت ساسانی چقدر بود؟

مدت حمله مزبور ۱۸ سال بود که از سال ۶۳۳ میلادی آغاز شد و تا سرنگونی کامل حکومت ایرانیان در سال ۵۴۱ میلادی، ادامه یافت.

پایان حکومت اعراب بر ایران چه موقع اتفاق افتاد؟

نافرمانی‌های حکمرانان آل بویه و دیلمیان و علویان از یک سو و حمله‌ی مغولان به ایران (۱۲۵۸ میلادی) از سوی دیگر، باعث پایان‌یافتن حکومت اعراب بر ایران شدند.

فتح ایران به‌‏دست اعراب، در زمان کدام خلیفه اتفاق افتاد؟

در زمان عمر، دومین خلیفه از خلفای راشدین.

فرمانده‏ سپاه ایران در جنگ قادسیه چه نام داشت؟

فرمانده ایران در نبرد قادسیه رستم فرخ‌زاد نام داشت. او در جنگ با اعراب در قادسیه شکست خورد. قادسیه شهری در عراق و نزدیک شهر کوفه است.

مهم‌‏ترین قیام‌ها علیه حکومت اعراب در ایران کدام‌‏اند؟

در ایران قیام‌های بسیاری علیه ظلم و ستم بیگانگان عرب شکل گرفت. نهضت شعوبیه، قیام ابومسلم خراسانی، مازیار و بابک خرمدین از این دست قیام‌ها بودند.

اشتراک گذاری
نظرات 2
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قبلی
طرز تهیه ته دیگ ایرانی
بعدی
اعلام شروع به فعالیت “دستی بر ایران”
شروع فعالیت دستی بر ایران نهبندان

اعلام شروع به فعالیت “دستی بر ایران”

پیش از اعلام دلیل شروع به فعالیت دستی بر ایران، باید به بیان این واقعیت بپردازیم

نوشته‌های مشابه
مسابقه ایران شناسی ماهانه دستی بر ایران