
تاریخ صفویان، داستان حاکمانی است که جنبشهایی ملی برای حفظ استقلال ایران به پا کردند. سرکوب شیعیان و جنبشهای آنان در اواخر دورهی تیموریان باعث شد که مردمان ترکمن، ترک و تاجیک، خود را برای آغاز یک جنبش اساسی آماده کنند. برای آشنایی بیشتر با سرگذشت کشورمان، پیشنهاد میکنیم خلاصه تاریخ ایران را بخوانید.
شیخ صفیالدین از صوفیانی بود که ۳۰۰ سال پیش از فروپاشی تیموریان در اردبیل، شمال غربی ایران، میزیست. اگرچه از شیعه یا سنی بودن وی اطلاعاتی در دست نیست، اما برخی از پیروانش با متحدکردن و سازماندهی شیعیان، در صدد برآمدند که جنبشی قدرتمند به پا کنند. نتیجهی این تحرکات، آمادگی برای جنبشی مسلح، کینهجویانه و بهشدت بیرحمانه بود.
خانقاه پیروان این صوفیان، به مکان مقدسی تبدیل شد که در آن، همیشه یک صوفی اعظم برای راهنمایی پیروان حضور داشت. پس از مرگ شیخ صفیالدین، بر اساس برخی از سنن توافقشده یا خواست او، پسرش، شیخ صدرالدین جانشین وی شد. او نیز تا زمان مرگش همچون پدر، به هدایت مردم مشغول بود. بهتدریج گرایشات احساسی ضدسنی بین صوفیان بیشتر و بیشتر شد.
از سوی دیگر، گفته میشود شجرهنامه شیخ صفیالدین به اولین امام شیعه میرسد. بنابراین، آنها میتوانستند نتیجه بگیرند که شیعیان باید برای انتقام به پا خیزند؛ زیرا اهلبیت علی را حکمرانان سنیِ بیرحمی کشتند که در رأس قدرت بودند. هدف صوفیان احیای تمامیت ارضی ایران و تأسیس سلطنت شیعیان و شناساندن «آیین راستین» بود.
بنابراین، پیروان صوفی که آمادهی جنگ بودند، به گرجستان حمله کردند. آنها صوفی اعظم را نماد ولایت و مظهر الوهیت میدانستند. در نتیجه، این موضوع میتوانست تعهد دینی آنها به جنبش را توجیه کند، شهادت در جهاد در برابر کافران را مشروعیت بخشد و برایشان کامیابی و نیکبختی به ارمغان آورد.
اسماعیل، اولین تاجدار دودمان صفوی
بعد از شیخ صدرالدین، چند نسل از فرزندان شیخ صفیالدین به مقام صوفی اعظم رسیدند تا نوبت به اسماعیل رسید.
اسماعیل زمانی به دنیا آمد که درگیری بین خاندان صفوی و آققویونلوها بالا گرفته بود. پدرش، شیخ حیدر، به دست آققویونلوها کشته شد و اسماعیل یکساله را در قلعهی استخر فارس زندانی کردند. مریدان صفوی او را بهسمت اردبیل فراری دادند؛ اما بهدلیل آنکه آققویونلوها در تعقیبشان بودند، ناگزیر به جانب رشت فرستاده شد.
حکمران لاهیجان که خود از صوفیان بود، چند سالی از اسماعیل و خانوادهاش پذیرایی کرد. اسماعیل در ۶ سالگی به صوفی اعظم، مرشد کامل، شیخ (پیر) و سلطان تبدیل شد.
در این زمان به پیروان تشیع و صفویان بسیار افزوده شد تا جایی که وقتی اسماعیل در سن ۱۳ سالگی به اردبیل برگشت، تعداد مریدان جاننثارش به ۷هزار نفر میرسید.
نبودن حکومت مرکزی واحد و ضعف سیاسی و نظامی مملکت کار را به جایی رسانده بود که امپراتوری عثمانی فکر تجاوز به خاک ایران را در سر میپروراند. اسماعیلِ نوجوان خیزش تاریخی خود را به پشتگرمی مریدانش آغاز کرد. ابتدا به اردبیل رفت و آنجا را تسخیر کرد. در این زمان، مریدانی که در تاریکی خزیده بودند، بیرون آمدند و به مرشد اعظم و جوان خویش پیوستند. او به زیارت مقابر اجداد خود در اردبیل رفت و از مادر پیرش طلب دعای خیر کرد. سپس با سپاهیان شیعهی متعصب خود به جنگ گرجیان رفت و منطقهی ازدسترفتهی گرجستان را بازپس گرفت.
پس از چند سال، اسماعیل به قصد انتقام خون پدرش، به همراه لشکر صوفیان، عازم شیروان شد. او در محلی نزدیک دهکدهی گلستان با سپاه شیروان وارد جنگ شد و پادشاه شیروان را از دم تیغ گذراند. بعد از آن، نوبت تصفیهحساب با آققویونلوها و گرفتن انتقام خون پدر شد. او در نخجوان با سرسلسلهی آققویونلوها، الوند میرزا، جنگید و توانست نخجوان را تصرف کند.
پس از آن، اسماعیل پیروزمندانه به تبریز برگشت تا رسماً اعلام کند که میخواهد سلسلهی جدید خود را تأسیس کند. او هنوز بسیار جوان و احتمالاً ۱۴ ساله بود و بهرغم این واقعیت که اکثریت مردم تبریز اهل تسنن بودند، شیعه را بهعنوان دین رسمی اعلام کرد. بدین ترتیب، تاریخ صفویان با اسماعیل آغاز شد که بعدها عنوان شاه اسماعیل اول گرفت.
تأسیس صفویان در تاریخ ایران
با دستور اسماعیل، نام اولین امام شیعیان را به اذان اضافه کردند. همچنین نامهای سه خلیفهی اول اهل تسنن، توسط حکمرانان لعن شد که اعتراضات زیادی برانگیخت. صوفیها در خیابان، با خود تبرزین حمل میکردند و با هرکسی که رویهای خلاف این دستورات داشت، برخورد میکردند. صوفی اعظم اجازه داده بود که در صورت لزوم، مخالفان را بکشند.
بنابراین، این دستور در قلمروی حکومت پادشاه جوان، اطاعت میشد. پیروان مهاجم شاه اسماعیل برای مراقبت از وضعیت، در همه جا حضور داشتند. آنها را به این علت که کلاه قرمز میپوشیدند، «قزلباش» بهمعنای کلاهقرمزها، مینامیدند.
در آن زمان، از متکلمان شیعهی مشهور جهان دعوت شد که برای نشر و بسط طریقت شیعه و کمک به اجرای دستورات آن، به ایران بیایند. این امر به شناختهشدن تشیع در ایران کمک میکرد. در حقیقت، اعلام تشیع بهعنوان مذهب رسمی ایران، نوعی اعلام جنگ به کشورهای اهل تسنن همسایه یعنی دولتهای عثمانی و ازبک و قبایل ترک و تاجیک بود. در واقع، قومهای حاکم در این کشورها بخشهایی از کشور ما را اشغال کرده بودند.
شاه اسماعیل، تمام حاکمان آققویونلو را که بهطور محلی در بخشهای مختلف ایران حکومت میکردند برکنار کرد. سپس، خان ازبکها را شکست داد و او را از خراسان، شمال غرب ایران، به عقب راند. در همین زمان که صفویان بر عقاید شیعی خود پای میفشردند، پادشاهان عثمانی نیز بر تسنن تعصب میورزیدند تا جایی که سلیمخان اول، چهلهزار تن از مردم شیعهی آناتولی را وحشیانه کشت. بدین ترتیب، اختلافات مذهبی بهانهای شد تا آتش جنگ بین دو همسایه زبانه بکشد.
جنگ چالدران
دو لشکر ایرانی و عثمانی در دشت چالدران، در شرق دریاچهی ارومیه صفآرایی کردند. سپاه سلطان سلیم به تفنگ و توپخانه مجهز بود و همین، کار را بر شاه جوان و لشکرش دشوار میساخت. شاه اسماعیل رشادتها به خرج داد و بارها با شمشیر به توپهای دشمن حمله برد؛ اما شمشیر و تن سربازان قزلباش حریف سرب داغ عثمانی نشد و لشکر ایرانی شکست خورد.
البته این شکست آسیبی به پایداری حکومت صفویان نزد. شاه اسماعیل پس از این حادثه، دیگر به سراغ جنگ و لشکرکشی نرفت و تنها با هدف تجهیز سپاه، به فکر ارتباط با کشورهای اروپایی افتاد که به مرحلهی عمل نرسید.
اینگونه بود که اسماعیل، تاریخ صفویان را با بهچالشکشیدن اهل تسنن و لشکرکشیهای نظامی آغاز کرد.
سایر پادشاهان صفوی
جانشینان اسماعیل، در جنگ مداوم با همسایگان ایران بودند که گاه و بیگاه، بیدلیل به خاک ایران حمله میکردند. گاهی اوقات، موفق میشدند که آنها را به عقب برانند و گاهی اوقات هم نمیتوانستند. بیشتر جانشینان شاه اسماعیل، یا بیش از حد بر روی زندگی حرمسرا، هوسرانی و بادهنوشی متمرکز بودند یا بیش از حد دربارهی مسائل مذهبی نگران بودند. گاهی اوقات هم بسیار به هر دوی این کارها مشغول بودند.
شاه عباس اول
شاه عباس از پادشاهان تأثیرگذار در تاریخ صفویان به حساب میآید. در دورهای که شاه عباس اول بر تخت سلطنت بود، حکومت صفویان در اوج شکوه خود قرار داشت. شاه عباس، پس از پدرش محمد خدابنده، در ۱۸سالگی در قزوین بر تخت پادشاهی نشست. او با چالش حضور ارتشهای خارجی مانند عثمانیها و ازبکها در قلمروی ایران مواجه شد. خراسان، گرجستان، آذربایجان و لرستان به اشغال آنها در آمده بودند.
مدیریت دولت هم در شرایط نابسامانی بود. مرشد قلیخان استاجلو که قدرت واقعی حکومت را در دست داشت، مربی شاه عباس جوان بود و او را در ریشهکنکردن بسیاری از مشکلات کمک کرد؛ این در حالی بود که گهگاه به او تحکم هم میکرد. شاه جوان که شاهد قتل برادر و مادرش بود و حضور قدرتطلبان سنگدل پیرامونش جو را برایش آزاردهنده کرده بود، برای حفظ حیات و دوام سلطنت، از مربی خود کمکهای لازم را گرفت. سرانجام برای رهاشدن از دست حیلههای او، به تدبیر و حیله، او را نیز از میان برداشت.
او پایتخت صفویان را از قزوین به اصفهان منتقل کرد. اصفهان، تحت حکومت مقتدرانهی وی، رونق گرفت. اصفهان در دورهی شاه عباس اول مهد علم و هنر و فرهنگ شد. او هچنین در سراسر کشور دست به ساخت بناهایی در جهت رفاه حال مردم زد که از مشهورترین آنها ساخت کاروانسراهای شاهعباسی است. او نیت کرده بود که ۹۹۹ کاروانسرا بسازد.
شاه عباس پادشاهی مقتدر اما بیمناک از توطئهی نزدیکانش بود تا جایی که دو پسر خود محمد میرزا و امامقلی میرزا را کور کرد.
از آنجا که ارتش قزلباش، فقط از دستور فرمانده ارشد خود اطاعت میکردند، شاه عباس برای نخستینبار در طول تاریخ صفویان و تاریخ ایران، ارتشی منظم و مدرن تأسیس کرد. سپس یکسوم نیروهای قزلباش را با اعطای مزایای خوب در ارتش مدرن خود نگه داشت و آنها را شاهسون (یعنی دوستدار شاه) نامید. همچنین ارتشی به شیوهی سنتی با مهارت در جنگهای نامنظم و پارتیزانی تأسیس کرد و آنها را در استان فارس (ایران مرکزی)، با ۶۰هزار تفنگ و ۵۰۰ توپ جنگی تجهیز کرد.
او تسلیحات و تجهیزات نظامی را از انگلیس وارد میکرد. قراردادهای بزرگی با یک شرکت بریتانیایی به نام کمپانی هند شرقی بست. گفتنی است که شاه عباس در مقابل واردات تسلیحات مدرن از انگلیس، هیچ بخشی از خاک ایران را به آنها نداد. در آن زمان، ایرانیها با دولتهای غربی روابط پایدار و مناسبی برقرار کرده بودند و همین باعث بیمناکی حکومت عثمانی شده بود.
شاه عباس با تشکیل ارتش مدرن خود، موفق شد تقریباً پس از یک قرن، پرتغالیها را از خلیج فارس و سواحل بحرین بیرون براند. او تمام نیروهای خارجی را از خاک ایران همچون جزایر هرمز و قشم بیرون کرد. او همچنین توانست در نبرد با سپاه عثمانی آنان را شکست بدهد و بغداد و عراق امروزی را از باز پس بگیرد. بهویژه بهدلیل وجود زیارتگاههای شیعه در آن مناطق، آنجا را بخشی مهم از ایران میدانست.
عثمانیها بارها به شهرهای زیارتی شیعه حمله کردند؛ اما آن شهرها، تا پایان حکومت شاه عباس بخشی از خاک ایران باقی ماندند. وی خسارات وارد شده به آن مکان های مذهبی را مرمت کرد و بناهای باشکوهی در آنجا ساخت. تاریخ صفویان دورهای بود که این زیارتگاهها رونق گرفتند.
نظام اداری دوره صفوی
از دید نظامی و مدیریتی، دورهی صفویه، دورهای برجسته در تاریخ ایران است. در طول سلطنت پادشاهان مقتدر صفوی، یک قدرت حاکم متمرکز برقرار بود. با این حال، برخی از گروههای قومی که در ارتش صفوی خدمت میکردند، بهدنبال تمرکززدایی و استقلال بودند. مدیران و جنگطلبان، طبقهی حاکم را تشکیل میدادند.
فرماندهان ارشد ارتش صفویان، در ابتدا ترک و ترکمن بودند؛ اما بعدها، گرجیها و ارمنیها جای آنها را گرفتند. تاجیکهای فارسیزبان هم بهعنوان مدیر، کار میکردند. تمام این افراد مورداعتماد شاه و احتمالاً روحانیون عالیرتبه بودند. بازرگانان و صنعتگران افراد طبقهی متوسط بودند که اغلب، تاجیک بودند. در حقیقت، آنان افرادی بودند که سنت ایرانیان را حفظ و نگهداری میکردند، زیرا زبان دربار ترکی بود.
اگرچه، روحانیون عالیرتبه، حق مداوم و نامحدود نظارت بر مسائل مذهبی را داشتند، زمانی که پادشاهی مقتدر حکمرانی میکرد، ارادهی او بالاتر از همه بود. تاریخ صفویان شاهد چنین تسلط و قدرت جامعی بر جنبههای مذهبی و سیاسی کشور بود.
دستاوردهای پادشاهان
تاریخ صفویان شروع یکپارچگی و اتحاد در ایران پس از حملهی اعراب است. شاه اسماعیل موفق شد بار دیگر، ایرانی یکپارچه بنا کند. در زمان شاه عباس اول، نیروهای خارجی از قلمروی ایران بیرون رانده شدند و روابط خوبی با کشورهای خارجی برقرار شد؛ اگرچه این ارتباط به روابط تجاری محدود شده بود.
او برای رونق اقتصاد در ایران کارهای فراوانی انجام داد. تعداد زیادی جاده و پل و کاروانسرا ساخت و جادهها را بهمنظور امنشدن دادوستد در آنها، ایمنسازی کردند. تجارت خارجی رونق گرفت؛ درحالیکه، به شاه صفویان انحصار داده شده بود.
هیچ انحصاری در صادرات کالاهای مختلف برای پادشاهان وجود نداشت. البته ایران هرگز اقلام باارزش و محصولات خود را صادر نکرد و همچنین اقلام بیمصرف خارجی را وارد نکرد. تولید و تجارت داخلی کاملاً مستقل از دولت بود. شاه و فرمانداران محلی، خود را در تولید یا دادوستد اقلام ایرانی مجاز نمیدانستند. به آنچه که در داخل کشور نیاز بود، اجازهی صدور نمیدادند. ارامنه در تجارت خارجی، خوب عمل میکردند. به همین دلیل، شاه عباس اول میخواست آنها به پایتخت، اصفهان، مهاجرت کنند.
در بیشتر دورهی صفوی، ایران با دیگر مذاهب مدارا میکرد. البته، این شامل اهل سنت نبود. در برخی موارد، شاه عباس اول بهدلیل نگرانیهای امنیتی، رعایت سیاست تسامح را روا نمیدانست.
در مقایسه با ادوار قبل، تاریخ صفویان برگ زرین شکوفایی علوم و فرهنگ بود؛ اگرچه محدودیتها و خرافات زیادی وجود داشت. مطالعات در زمینههای مختلف مذهبی، تحولات زیادی را نشان میدهند که در این عصر پشتسر گذاشته شدند. در نهایت، تصوف در نتیجهی مخالفت روحانیان ارشد شیعه با گرایشات صوفیان، تنزل پیدا کرد.
زوال صفویان
بیرحمی و مدارانکردن با دیگر مذاهب، دو عامل اصلی فروپاشی حکومت صفویه بود. اهل تسنن و زرتشتیان، همچون پایان دورهی ساسانیان، به مخالفان پیوستند و تنفر خود را از حاکمان دینی زمان نشان دادند. سرانجام، قیامی ضدشیعه، پایانی بر حکمرانی سلطان حسین، آخرین پادشاه ناتوان صفوی و لکهی ننگی در تاریخ صفویان شد.
قیامهایی در هرات و قندهار به راه افتاد؛ چراکه پادشاهان صفوی بیعدالتی را بر سنیها تحمیل و نیز به آنها توهین میکردند. تظاهرات مشابهی در کردستان و داغستان و لار به صحنه آمدند. شاهزادگان بزرگشده در حرمسراهای صفویه، دورهی وحشت را به وجود آورده بودند و اکنون باید با عواقب سیاستهای وحشیانه و ناکارآمدشان روبهرو میشدند.
سرانجام، افغانهای سنی به خراسان، سیستان، کرمان، یزد و در نهایت پایتخت، یعنی اصفهان، حمله کردند. در همان زمان، شیراز هم تحتمحاصرهی افغانها قرار گرفت. محمود افغان رهبر این لشکرکشیها بر علیه حاکمان شیعهی ایران بود و با قساوتهای فراوان تاریخ صفویان را به پایان رساند. محاصرهی اصفهان بهحدی طولانی شد که ساکنان آن با قحطی مواجه شدند و از فرط بیغذایی و گرسنگی ناچار شدند سگها، گربهها، چرم، مردار و حتی گوشت انسان بخورند.
در آن زمان، سلطان حسین حتی از حرمسرای خود خارج نشد؛ چه رسد به اینکه از اصفهان دفاع کند. او فقط در روز عاشورا بیرون رفت و برای بدبختی مردم سوگواری کرد. پس از دو روز، تحتفشار مردم مجبور شد تسلیم شود. او تاج خود را به محمد تقدیم کرد و به او بهدستآوردن قدرت بهعنوان شاه بعدی را تبریک گفت و این را خواست خدا دانست.
بدین ترتیب، سلطان حسین از قدرت کنارهگیری کرد و تاج پادشاهی را به شورشیان افغان در کاخ چهلستون اصفهان تحویل داد و اینگونه تاریخ صفویان به پایان رسید. کشتن قزلباشها آغاز شد؛ قزلباشها هواداران و حامیان حکومت صفویه بودند. شهر تخلیه و غارت شد و شاه و فرزندانش زندانی شدند.
دو سال بعد، محمود دیوانه شد و درگذشت. اشرف، پسرعموی وی، با سیاست خود، حکومت را ادامه داد و خونهای بسیاری ریخت. روسیه و عثمانی از این فرصت استفاده کردند و به ایران حمله کردند. اشرف با ترسی که از آنها داشت، حضورشان را پذیرفت و در عوض، آنها او را بهعنوان پادشاه ایران پذیرفتند.
در طول تاریخ صفویان، چندین فراز و نشیب وجود داشت. اعتقادات مردم تا حدی تغییر کرد. تمامیت ارضی ایران دوباره حاصل شد. همچنین، مانند دیگر قدرتهای سلسلهای، سرانجام رو به زوال رفتند؛ چراکه صفویان نیز در ابتدا مشتاقانه هدفی را دنبال میکردند، ولی این اشتیاق اولیه تداومی نداشت و حاکمان نیز سبک زندگی اصرافگرایانه داشتند و در جلال و شکوه میزیستند و کشور برایشان بیاهمیت یا کماهمیت بود.
اشتباهات بزرگ صفویان
شاه سلیمان صفوی بهمدت ۲۹ سال حکومت کرد و در زمان فرمانروایی او، ایران صلح و ثبات را تجربه کرد. این بهدلیل کفایت او نبود. در حقیقت، در زمان وی ازبکها و عثمانیها به امور داخلی خود مشغول بودند. شاه سلیمان بسیار خوششانس بود؛ زیرا تاریخ صفویان نشان میدهد که ازبکها و عثمانیها، برنامههای شرورانهای برای ایران در سر داشتند.
او پادشاه بیرحمی بود. بیشتر زمان خود را به بادهنوشی و هوسرانی حریصانه میگذراند. او هیچ مدارایی با یهودیان و مسیحیان نداشت و تحتتأثیر برخی مقامات مذهبی، آنها را به ستوه آورده بود.
او ایران را بهسمت فقر و زوال شدید سوق داد. در زمان سلطنت وی، ملامحمدباقر مجلسی تأثیری حیاتی در دربار صفویان داشت؛ همچون کرتیر، موبد موبدان معروف زمان ساسانیان که نقشی کلیدی در تصمیمات ساسانیان بازی میکرد. شاه سلیمان تحتتأثیر وی، با جدیت تمام با دیگر مذاهب و حتی سنیها و صوفیان مخالفت میکرد.
در زمان سلطان حسین، در نتیجهی آزار و اذیتی که حکومت به سنیها روا میداشت، قیامهایی در کردستان و خراسان توسط اهل تسنن شکل گرفت. حکومت مذهبی بنیانگذار سلسلهی صفویان به حکومت مقامات مذهبی تغییر یافت. قدرت مطلق چنین مقاماتی، راه را برای فساد و ظلم و ستم هموار کرده بود.
در طول تاریخ صفویان، سیستم قضایی بسیار فاسد بود. تنها روش متداول برای انجام کارها پرداخت رشوه بود که توسط هر دو طرف، یعنی دهنده و گیرنده، پذیرفتهشده بود. فساد در خارج از پایتخت، حتی بیشتر هم بود.
در دورهی صفویان سنت بر جامعه حاکم بود. این امر غالباً حکومت را از تسامح لازم دور میکرد و منشأ تناقضات بین حکومت و مسائل مذهبی میشد. در مناطق دورافتاده که بسیاری سه خلیفهی اول سنی را لعن میکردند، صفویان با مخالفت و تنفر سنیها مواجه شدند. این مسئله اختلافات بین سنی و شیعه را دامن میزد. هرچه این اختلافات عمیقتر میشدند، روابط دوستانه بین مردم هم ضعیفتر میشد. این مسئله، مانع صلح و امنیت و پیشرفت در کشور بود.
مردم به اعمال شرورانه و شرمآور ستمگران عادت کرده بودند؛ چراکه مقامات مذهبی با تفصیل و مرثیهخوانی زیاد دربارهی آنچه برای امامان شیعه رخ داده بود، وانمود میکردند که امامان شیعه چنین سختیهایی را تحمل میکردهاند و این سبک زندگی آنها بوده و اکنون مردم باید از آن سبک زندگی الگوبرداری کنند.
نتیجه این شد که مخالفان حکومت و سیاستهای آن، بهشدت سرکوب شدند. آنها به انواع شکنجههای غیرانسانی دچار شدند و حاکمان صفویه توانستند بهراحتی مخالفان خود را در آتش بسوزانند یا نقص عضو کنند. این میزان از وحشیگری و سنگدلی بهتدریج در بین مردم هم عادی شد.
زندگی مردم عادی
در تاریخ صفویان، جامعهی ایران در وضعیت اقتصادی نسبتاً مطلوبی قرار داشت. پدیدارشدن اوقات فراغت و سرگرمیهای مختلف، یک دلیل برای اثبات این ادعاست. البته، گذراندن وقت زیاد برای سرگرمیها، برخی از آنها را بهسمت تنبلی و اشتیاقنداشتن به کار کشانده بود.
بخشی از دورهی صفویه، به دورهی بیتفاوتی و افسردگی تبدیل شد. فسق و فساد در غالب هوسرانی، بادهنوشی، رشوهخواری و اعتیاد به مواد مخدر افزایش یافت. برخلاف نفوذ روحانیان در امور دولتی، مردم عادی برای انجام کارهای مختلف خود با ممانعتی روبهرو نبودند.
در دوران صفویه، کارگاههای تولید شراب بدون هیچ مشکلی فعالیت میکردند. فاحشهخانهها بهصورت مشروع کار میکردند و مالیات میپرداختند. چایخانهها در شهرهای بزرگ مکانهایی بودند که مردم برای گذراندن اوقاتی خوش به آنجا میرفتند. بردههای خارجی مانند آنهایی که اصالتاً گرجستانی یا ترک یا ارمنی بودند، با رقصیدن و اداواطوار، مردم را در اینگونه مکانها سرگرم میکردند. مردمان جویای خوشگذرانی از همهی اقشار جامعه بودند که در میان آنها حتی از شاعران و هنرمندان و دانشمندان دیده میشد.
خردهفروشان در شهرها و کشاورزان در روستاها، جزو فقیرترین اقشار جامعه در ایران بودند. بااینحال، نتیجهی تلاشهایشان از آن خودشان بود و بهندرت توسط ثروتمندان یا قدرتمندان دزدیده میشد. در دورهی صفویه، کشاورزان ایرانی نسبت به کشاورزان فرانسوی از رفاه بهتری برخوردار بودند.
مدیران دولت و وزرا و مقامات عالیرتبه از بیشترین رفاه برخوردار بودند. به هر کسی، شرح شغلی اختصاص داده شده بود که باعث میشد وی در آن زمینهها مسئول شناخته شود. صدر اعظم، پس از شاه، در جایگاهی قرار داشت که میتوانست بر همهی امور حکومت در تاریخ صفویان نظارت کند.
پرسشهای متداول درباره تاریخ صفویان
اگر پاسخ پرسش خود را در اینجا پیدا نکردید، در بخش دیدگاههای زیر این پست برای ما کامنت بگذارید و سوالتان را بپرسید. ما حتما به آن پاسخ خواهیم داد.
سلسله صفویان چگونه تأسیس شد؟
شاه اسماعیل اول به پشتیبانی قزلباشها بر آققویونلوها و سایر حکومتهای محلی ایران غلبه کرد و توانست در سال 907 میلادی حکومت صفویان را بنا کند.
پایتخت شاه عباس اول کجا بود؟
در زمان حکومت شاه عباس، پایتخت صفویان از قزوین به اصفهان منتقل شد و این شهر مهد دانش و فرهنگ و هنر عهد صفوی گشت.
از چه زمانی مذهب شیعه، مذهب رسمی کشور اعلام شد؟
از زمان بر سر کار آمدن پادشاهان صفوی، بهخصوص شاه عباس یکم، تشیع مذهب رسمی کشور اعلام شد و بر پیروان سایر مذاهب سخت گرفتند تا جایی که اکثریت کشور به مذهب شیعه گرویدند و تشیع مذهب رسمی کشور شد.
سلسله صفویان چگونه سقوط کرد؟
مالیاتهای سنگین و ضعف در حکومتداری و بیتوجهی دربار به حال و روز جامعه در اواخر دورهی صفویه و بهخصوص در زمان پادشاهی سلطان حسین، عرصه را بر مردم تنگ کرده بود. در نهایت، با شورش محمود افغان، سلطان حسین از پادشاهی برکنار و سلسلهی صفویان منقرض گشت.